loading...
شـــمال پاتـــوق | بزرگترین سایت تفریحی و سرگرمی
کسب درآمد میلیونی


آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
دانلود نرم افزار پیام رسان سروش برای اندروید و Ios 0 380 yas
شبیه سازی موتور القایی دو فاز با مدل دینامیکی 0 232 yas
پروژه کاهش ظرفیت موتور القایی در ترکیب ولتاژهای نامتعادل 0 208 yas
پروژه الگوریتم کنترل مد لغزشی تطبیقی برای ربات موازی کابلی نیمه مقید 0 236 yas
پروژه بهبود کیفیت توان در صنایع فولاد با ادوات FACTS 0 181 yas
پروژه بررسی رقابت گریزی در بازارهای برق و روشهای کاهش 0 189 yas
شبیه سازی سیستم انتقال قدرت هوشمند با ادوات FACTS در MATLAB 0 203 yas
شبیه سازی قابلیت اطمینان سیستم های توزیع فعال همراه میکروگرید با MATLAB 0 246 yas
دانلود شبیه سازی کنترل انرژی باتری خودروی هیبریدی با MATLAB 0 201 yas
پایان نامه بهینه‌سازی همزمان مصرف انرژی و عملکرد قطار در سیستم‌های راه‌آهن برقی 0 188 yas
دانلود شبیه سازی و ساخت دستگاه اندازه گیری فرکانس لحظه ای 0 226 yas
پروژه شبیه سازی دینامیک سیستم هلی کوپتر و طراحی کنترل کننده های پیشرفته و کلاسیک 0 201 yas
دانلود پروژه دزدگیر سیم کارت خور با ماژول SIM900 0 214 yas
دانلود شبیه سازی موتور القایی یک طرفه SLIM در متلب 0 193 yas
دانلود پروژه شبیه سازی الکترونیکی طراحی ۴-bit ALU 0 176 yas
Admin بازدید : 172 پنجشنبه 18 خرداد 1396 نظرات (0)

در اینجا منتخبی از عاشقانه های شاملو را گردآوردیم. احمد شاملو شاعر و نویسنده معاصر است که اکثر اشعارش را در قالب شعر نو و سپید سروده است.

 

احمد شاملو شاعر معاصر و خالق آثاری نو درقالب شعر سپید طرفدارن بسیاری در میان اهالی شعر امروز دارد. در عاشقانه های شاملو 1 با بیوگرافی و در عاشقانه های شاملو 2 با زندگی عاشقانه و منتخبی از اشعار شاملو آشنا شدیم و اینجا با نظر شاملو در مورد شعر و دیگر عاشقانه‌های او با شما هستیم.

 

نظر شاملو در باب شعر

شاملو درباره شعر سخنرانی‌ها و نوشته‌های بسیاری دارد. برخی از آرای او درباره شعر از این قرار است:

امروز خواننده شعر پذیرفته‌است که شعر را به نثر نیز می‌توان نوشت. به عبارت دیگر، می‌توان سخنی پیش آورد که بدون استعانت وزن و سجع، شعری باشد بس جان‌دار و عمیق. من مطلقا به وزن به مثابه یک چیز ذاتی و لازم یا یک وجه امتیاز شعر اعتقاد ندارم، بلکه به عکس معتقدم التزام وزن، ذهن شاعر را منحرف می‌کند؛ چون ناچار وزن فقط مقادیر معدودی از کلمات را در خود راه می‌دهد و بسیاری کلمات دیگر را پشت در می‌گذارد، در صورتی‌که ممکن است درست همین کلماتی که در این وزن راه نیافته، در شمار تداعی‌ها درست در مسیر خلاقیت ذهن شاعر بوده باشد.

آن اوایل که بعضی از ما شاعران امروز، دست به نوشتن شعرهای بی وزن و قافیه زدیم، عده‌ای از فضلا که از هر جور نوآوری وحشت دارند و طبعا این شیوه شعر نوشتن را امکان نداشت قبول کنند، به عنوان بزرگ‌ترین دلیل بر مسخره بودن ما و کار ما همین موضوع را مطرح می‌کردند. یعنی می‌گفتند: «اینها که شما جوان‌ها می‌نویسید اصلا شعر نیست.» می‌پرسیدیم: «آخر دلیلش؟» می‌خندیدند، یا بهتر گفته باشم ریشخندمان می‌کردند و می‌گفتند: «شما آن قدر بی‌سواد و بی‌شعورید که نمی‌فهمید این که نوشته‌اید نثر است!» و به این ترتیب اشکال کار روشن می‌شد: فضلا شعر را از ادبیات تمیز نمی‌دادند. در نظر آنها هر رطبی و یابسی که وزن و قافیه داشت شعر بود و هر سخن عاری از وزن و قافیه، نثر. اما تلاش شاعران معاصر در این نیم‌قرن اخیر، سرانجام توانست این برداشت نادرست را تغییر بدهد و امروز دست کم بخش عمده‌ای از مردم، شعر و ادبیات را از هم تمیز می‌دهند و اگرچه تعریف دقیقی از شعر در دست ندارند، به تجربه دریافته‌اند که تعریف شمس قیس رازی از شعر، تعریف پرتی است و به رغم او، کلام ممکن است موزون و متساوی نباشد و حروف آخرین آن هم به یکدیگر نماند و با این همه شعر باشد. امروز خواننده شعر می‌داند که وجه امتیاز شعر از ادبیات، تنها و تنها منطق شاعرانه‌است، نه وزن و قافیه و صنعت‌های کلامی...

 

منتخبی از اشعار عاشقانه شاملو

❆عاشقانه‌های شاملو از مجموعه باغ آینه


عشق

خاطره‌یی‌ست به انتظارِ حدوث و تجدد نشسته،

چرا که آنان اکنون هر دو خفته‌اند:

 

در این سویِ بستر

مردی و

زنی

در آن‌سوی.

 

 

 

 

 

تُندبادی بر درگاه و

تُندباری بر بام.

 

 

 

مردی و زنی خفته.

 

 

 

و در انتظارِ تکرار و حدوث

عشقی

خسته.

 

 

عاشقانه‌های شاملو از مجموعه لحظه‌ها و همیشه

ميان ماندن و رفتن…

 

ميان ماندن و رفتن حکايتي کرديم

که آشکارا در پرده‌ي کنايت رفت.

مجال ما همه اين تنگ‌مايه بود و، دريغ

که مايه خود همه در وجه اين حکايت رفت.

 

❆عاشقانه‌های شاملو از مجموعه دشنه در دیس

فراقی


چه بی‌تابانه می‌خواهمت ای دوری‌ات آزمونِ تلخِ زنده‌به‌گوری!

چه بی‌تابانه تو را طلب می‌کنم!

 

بر پُشتِ سمندی

گویی

نوزین

که قرارش نیست.

و فاصله

تجربه‌یی بیهوده است.

 

 

بوی پیرهنت،

این‌جا

و اکنون. ــ

 

 

 

کوه‌ها در فاصله

سردند.

دست

در کوچه و بستر

حضورِ مأنوسِ دستِ تو را می‌جوید،

و به راه اندیشیدن

یأس را

رَج می‌زند.

 

 

 

بی‌نجوای انگشتانت

فقط. ــ

و جهان از هر سلامی خالی‌ست.


 

❆❆❆❆❆❆❆❆❆❆❆❆❆❆❆❆❆❆❆❆

 

شانه‌ات مُجابم می‌کند

در بستری که عشق

تشنگی‌ست

 

 

زلالِ شانه‌هایت

همچنانم عطش می‌دهد

در بستری که عشق

مُجابش کرده است.

 

 

زیباترین تماشاست

وقتی

شبانه

بادها

از شش جهت به سوی تو می‌آیند،

 

و از شکوهمندیِ یأس‌انگیزش

پروازِ شامگاهی‌ دُرناها را

پنداری

یکسر به‌سوی ماه است.

 

 

 

 

 

زنگار خورده باشد و بی‌حاصل

هرچند

از دیرباز

آن چنگِ تیزْپاسخِ احساس

در قعرِ جانِ تو، ــ

پروازِ شامگاهی دُرناها

و بازگشتِ بادها

در گورِ خاطرِ تو

غباری

از سنگی می‌روبد،

چیزِ نهفته‌یی‌ت می‌آموزد:

چیزی که ای‌بسا می‌دانسته‌ای،

چیزی که

بی‌گمان

به زمان‌های دوردست

می‌دانسته‌ای.

 

 

❆عاشقانه های شاملو از مجموعه ابراهیم در آتش


مرا

تو

بی‌سببی

نیستی.

 

به‌راستی

صلتِ کدام قصیده‌ای

ای غزل؟

ستاره‌بارانِ جوابِ کدام سلامی

به آفتاب

از دریچه‌ی تاریک؟

 

کلام از نگاهِ تو شکل می‌بندد.

خوشا نظربازیا که تو آغاز می‌کنی!

 

 

 

 

 

 

پسِ پُشتِ مردمکانت

فریادِ کدام زندانی‌ست

که آزادی را

به لبانِ برآماسیده

گُلِ سرخی پرتاب می‌کند؟ ــ

ورنه

این ستاره‌بازی

حاشا

چیزی بدهکارِ آفتاب نیست.

 

 

 

 

 

 

نگاه از صدای تو ایمن می‌شود.

چه مؤمنانه نامِ مرا آواز می‌کنی!

 

 

 

و دلت

کبوترِ آشتی‌ست،

در خون تپیده

به بامِ تلخ.

 

 

 

با این همه

چه بالا

چه بلند

پرواز می‌کنی!

 

 

❆عاشقانه‌های شاملو از مجموعه ترانه‌های کوچک غربت

ترانه‌ی کوچک

 

ــ تو کجایی؟

در گستره‌ی بی‌مرزِ این جهان

تو کجایی؟

 

 

ــ من در دورترین جای جهان ایستاده‌ام:

کنارِ تو.

 

 

 

 

 

ــ تو کجایی؟

در گستره‌ی ناپاکِ این جهان

تو کجایی؟

 

 

 

ــ من در پاک‌ترین مُقامِ جهان ایستاده‌ام:

بر سبزه‌شورِ این رودِ بزرگ که می‌سُراید

برای تو.

 

 

 

در لحظه

به تو دست می‌سایم و جهان را درمی‌یابم،

به تو می‌اندیشم

و زمان را لمس می‌کنم

معلق و بی‌انتها

عُریان.

 

 

می‌وزم، می‌بارم، می‌تابم.

آسمانم

ستارگان و زمین،

و گندمِ عطرآگینی که دانه می‌بندد

رقصان

در جانِ سبزِ خویش.

 

 

 

 

 

از تو عبور می‌کنم

چنان که تُندری از شب. ــ

 

 

 

می‌درخشم

و فرومی‌ریزم.

 

 

 

❆عاشقانه های شاملو از مجموعه در آستانه

نه عادلانه نه زيبا بود…

 

نه عادلانه نه زیبا بود

جهان

پیش از آن که ما به صحنه برآییم.

 

 

 

به عدلِ دست‌نایافته اندیشیدیم

و زیبایی

در وجود آمد.

 

 



مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 1825
  • کل نظرات : 213
  • افراد آنلاین : 134
  • تعداد اعضا : 408
  • آی پی امروز : 172
  • آی پی دیروز : 148
  • بازدید امروز : 250
  • باردید دیروز : 285
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 250
  • بازدید ماه : 250
  • بازدید سال : 50,029
  • بازدید کلی : 2,526,627
  • کدهای اختصاصی